تربیت ، مشکلات نوجوانی ، آماده سازی فرزند برای زندگی ،اختلالات روانی ،خود کشی ،کلمات کلیدیkeywords
zibaweb.com زیبا وب ،سایت مفید برای نوجوانان ایرانی
مشکلات دوره نوجوانی چیست؟،خصوصیات نوجوانان،دوستی با جنس مخالف در دوره نوجوانی، انحرافات اجتماعی در سنین نوجوانی،مشکلات رفتاری نوجوانان
مطالب این صفحه : اهميت توجه به مشکلات نوجواني ،فرزندانمان را برای زندگی در اجتماع آماده سازیم ،محیط سالم ، شرط تربیت صحیح
محیط سالم ، شرط تربیت صحیح
● دکتر محمدعلی فیاض بخش
مقدمه
جامعه شناسی کلاسیک به سردمداری امیل دورکیم فرانسوی، جامعه و تأثیر آن را بر اصالت
و قدرت فردیت آدمی، فائق نشاند. مکاتب روان شناختی، متأثر از این جامعه شناس بزرگ و
نیز قوام یافته بر شعله ی تفکرات انسان گرایی و لیبرالیستی آغاز قرن 19، به تدریج
به سمت و سویی رفتند که نگاهشان به آدمی، تحت الشعاع قوانین جامعه شناختی و روحِ
خود دمیده در جمع که از آن به روح جمعی یاد می کردند شکل گرفت
در این نگاه، آدمی موم نرمی را می مانَد که به سرپنجه ی قدرت جامعه، می تواند و
بلکه می باید در اشکال گونه گون، قالب پذیرد. روی کردهای تقریباً بدون استثنای روان
شناسان از نیمه ی دوم قرن نوزدهم تا امروز، جز این تأثیرپذیری را از خود نشان نمی
دهند. همه ی این نظریات با همه ی گونه گونی، در یک شاه بیت مشترک اند و آن این که:
فرد آدمی، اصالتی جز آن چه جامعه بر او می آموزد و یا از او طلب می کند، ندارد و
این لوح ساده، فرد آدمی، هر نقشی را آماده است، تا که نقاشان عالَم از او به کدام
نقش و طلب بنشینند!
این روی کرد عمومی برآیند همان گرایشی بود که آدمی را در قالب نسبیت ها و نه در
حقیقتِ ثبات ارزش ها ارزیابی می کرد. ساده انگاری است اگر شعار نوین امروزین را که
در زرورق های سپید و آزاد به ظاهر فلسفی پیچیده می شوند چندان نو بپنداریم؛ چرا که
مبانی کلاسیک و کهن این شعرِ نوها از حدود 150 سال پیش، بنیان نهاده شده و تنها
پژواک آن هاست که امروزه برخی را بیش از حد از خود بی خود کرده است
1- اصالت جویی
یکی از مبانی نظری مهم علامه در تعلیم و تربیت جستارهای وی در اصالت های فردی آدمی
بود. لازم به گفتن نیست که علامه نه جامعه شناس بود، نه روان شناس و نه فیلسوف به
معنی مصطلح آن. از این رو می گویم که اصالت گرایی علامه نه از باب حریف طلبی و هم
آوردجویی، بلکه برخاسته از اصالت اندیشه ی دینی وی بود. به بیان دیگر، او نه در پی
آگاهی از قدرت حریف به فن بدل روی آورد؛ بلکه به پرتو نورِ دریافته از پیام وحی و
سرنهادن به پیغام رسالت، به حقیقت، دل داده بود و آن، قائل بودن به اصالت آدمی در
برابر اصالت جامعه بود.
تئوری علامه در تعلیم و تربیت، عبارت بود از: نهادنِ ارزش اولی بر اصالت فردی و همه
ی شعارهای به اقدام پیوندخورده ی وی، کار بر روی فرد فرد آدمیان در برابر قدرت تحکم
آمیز جامعه را تبلیغ می کرد.
همه ی علامه چشیدگان مکتب علوی این بیان امیرالمؤمنین علیه السلام را هماره با آهنگ
خوش نوای زبان علامه تداعی می کنند: لاتَسْتَوْحِشوا فی طَریقِ الْهُدی لِقِلةِ
أهْلِه ؛ در راه هدایت، از کمی رهروان مترسید!
ما، از علامه علاوه بر دریای خاطرات، قطراتی را نیز همواره به گونه ای هماره چکنده
و هشداردهنده در خاطر داریم که یکی از این قطره های آهنگین همین جمله ی بالاست: بی
هراسی از تنهایی در به در آمدن از ظلمات گم راهی.
جامعه شناسی و روان شناسی کلاسیک معاصر، هیچ یک قادر به توجیه انسان پسندانه ی این
بیانِ به وحی پیوندخورده نیست؛ چرا که این بیان، مستلزم دمیدن روح و قدرتی است که
دو مدعی پیش گفته اصولاً برای حمل آن روح، جسمی را قائل نیستند. آدمِ جامعه پذیرشده
ناتوان تر از آن است که به روحِ اصالت فردیت آن چنان قدرت و حیات یابد که از تنهایی
ظلماتِ ناهم رهی بیم نکند.
2- نگاه فطری به آدمیwww.zibaweb.com
«فطرة الله» یعنی خلقت الاهی، در نگاه علامه از تقدس و احترامی ویژه برخوردار بود.
در نگاه توحیدی، انسان به فطرت الاهی زاده می شود. این البته بدان معنی نیست که
همه، با ذاتی واحد و برخوردار از استعدادی یک سان پا به هستی می نهند؛ از قضا بدین
معنی است که تفاوت های ذاتی و فردی، فطری انسان است. استعداد و آمادگی خوب بودن و
خوب شدن در همه ی آدمیان وجود دارد؛ اما این استعداد لزوماً از یک سانی و هم نوایی
برخوردار نیست و نیز از دگرسو آمادگی تربیت پذیری، براساس این ظرفِ از پیش شکل
یافته ی الاهی رقم می خورد. درست در همین منزلگاه است که دوباره نزاعِ برخاسته از
تاریخ نوین انسان گرایی پا می گیرد: نزاع میان اصالت فطرت و اصالت تربیت.
امید آن می رود که خواننده ی فهیم و باریک بین این سطور به درستی درک معنی کند و از
درغلتیدن به گرایش های افراطی و تفریطی احتراز جوید لااقل سوء تفاهم از سوی این قلم
رقم نخورد!- سخن در اصالت فطرت است و نه در انکار اهمیت تربیت. از قضا آن کس که
فطرت آدمی را به تقدس و اعتبار می نگرد، بیش تر دغدغه دار و دل مشغولِ تربیت آدمی
است، تا آن کس که آدمی را لوح سفید و نرمه ی مومِ بادپای حوادث و تأثیرات روزگار می
پندارد.
روان شناسی معاصر متأثر از انسان شناسی عصر اخیر بر فطرت و ذات آدمی چندان رتبتی
قائل نیست. به خصوص از روزگاری که روان شناسی به سمت و سوی دیدگاه های تجربی و
آزمایشگاهی گرایید و سیستم متریک و مقیاس های سنجشی در این علم وارد شد، نظرکردهای
ذات شناسانه و فطرت شناختی، ره به زاویه ی مباحث نظری و فلسفی کشید و در نگاه روان
شناختی به اموری غیرعلمی (به معنی خارج از تجربه ی علمی و عینی) تعبیر گردید و از
حیطه های مسؤولیت روان شناسی خارج شد. امروزه روان شناس کلاسیک معاصر، دغدغه ی آن
ندارد که به تحلیل درون مایه های فطری و ذاتی آدمی که خارج از دسترس بادپای محیط
است بپردازد؛ چرا که آن را کمی و قابل سنجش متریک نمی یابد و لاجرم غیرعلمی اش می
انگارد!
بحث اصولی و متقنِ تأثیر و تأثر متقابل میان قابلیت های ذاتی و عمل کردهای محیطی
هماره در معرض افراطگرایی و تفریطجویی بوده است. این سؤال که: آیا آدمی سرانجام تحت
تأثیر استعدادهای فردی و قابلیت های فطری و ذاتی ره به کمال می کشد و یا در
برخورداری از تربیتِ محیطی است که خود را کامل می کند، هماره بحثی درخور تأمل می
نموده است که هریک، طرفداران خود را داشته است.
3- شاکله، مبنای عمل
قُلْ: کُل یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه. (ای پیامبر!) بگو: هر کس بر بنیان شاکله ی خویش
می تند.
شاکله را برخی به نیت تعبیر کرده اند. این تأویل پذیرفتنی است؛ اما معنی شاکله،
قالب و ساختار ذاتی است. شاید با مسامحه ای بتوان از آن، به همان فطرت یاد کرد.
شاکله، زیرساخت رفتار آدمی است. ظرفی را می مانَد که محتویات دریافتی محیطی در آن
جای گیر شود. اکنون سؤال این است که: چه مناسبت و وفاقی میان این ظرف و مظروف آن
برقرار می شود؟
وَ اللهُ أخْرَجَکُمْ مِنْ بُطونِ أُمهاتِکُمْ لاتَعْلَمونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ
لَکُمُ السمْعَ وَ الْأبْصارَ وَ الْأفْئِدَة. خدای، شما را در حالی به دنیا درآورد
که چیزی نمی دانستید، هم او برای شما گوش و چشم و دل را نهاد.
با نگاه به مفهوم این دو آیه ی شریفه، دیدگاه الاهی در تربیت انسانی نمایان می
گردد. هیچ کس جز بر شاکله ی خویش نمی تند؛ کسی جز در قالب و ساختار ذاتی خویش عمل
نمی کند؛ اما این قالب و ساختار، در بدو تولد، بکر، خالی و آماده ی پذیرش است. از
یک سو استعداد و گنجای ظرف وجودی، اصلی است که جای گفت وگو ندارد؛ از دگر سو پُرشدن
این ظرف از طریق ابزارهای ارتباطی: گوش، چشم و دل در یک کلام، تأثیرات محیط بیرونی
غیرقابل انکار است. آن چه روان شناسی امروز، برای آن حرفِ گفتنی ندارد، مفهوم شاکله
ی آدمی است؛ همان گونه که تفکرات افراطی قدیم تر، شاکله را در معنی ظرفی بسته و از
پیش مهر و موم شده تلقی می کرد و سعادت و شقاوت را به تقدیری جبرگونه تحویل می
نمود. این هر دو دیدگاه، دو وجه افراطی و تفریطی در نگرش به تربیت آدمی است.
اکنون به سؤال پیش گفته اشارت دوباره ای داشته باشیم و آن این که: در میان نزاع دو
نحله ی ذات گرایان و محیطگرایان، اگر صلحی دست دهد، نخستین امتیاز را در حل دعوا
باید به کدام طرف داد و به تعبیر دیگر، کدام یک، بر قاعده، به عنوان زیربنا نشیند و
کدام یک تا ثریا به عنوان زیور، سر می کشد؟ کدام یک، بنیان است و کدام دیگر، بنا؟
نقش این ایوان چیست و پای بست آن کدام است؟
ما معتقدیم که شاکله، بنیان تربیت و سعادت آدمی است؛ هرچند که این قالب جز با در
برگرفتن محتوای پاکیزه و مناسب، کاسه ای خالی را بیش نمی ماند. کاسه ی کوچک، ترک
خورده و ناموزون، آلوده و ناپاک، لاجرم، مظروف خود را هر چند شربتی گوارا و پاکیزه
باشد به تأثیر می نشیند و لااقل بر شفافیت و زلالی آن، حجاب کدورت می فکند.
4- انتخاب اصلح
این لطیفه ها را بارها از زبان بی تکلف علامه شنیدیم:
حکیمی را خبر آوردند که فلانی به وردی کرامت آمیز مردگان را زنده می کند. حکیم گفت:
وی را پیغام کنید که با تغییر ورد سحرانگیز خود، عجالتاً از مردن زندگان جلوگیری
کند!
علامه اصل انتخاب اصلح برای کار مؤثر تربیتی را سخت معتقد بود. خرده گیرانی که یا
فرونشستن خویش را با فرافکنی توجیه می کردند و یا عواطف خود را بر خِرَد خویش
فرادست می نشاندند، هماره بر او به ملامت برمی خاستند که کار بر روی استعدادهای
قابل، کاری کارستان نیست. فرودستان را اگر هنری دارید فرا کشید!
علامه نیز در پاسخ بدین تمثل برمی خاست:
زمینی در اختیار دارم، کوچک و محدود. آیا در این زمین گلابی شاه میوه بکارم یا تخم
خرزهره بپاشم!؟
تردیدی نیست که اگر دمی مسیحایی به نَفَسی نامحدود همه ی فرودستان را فرا کشد و
مردگان را زندگی بخشد، ناز شستی دارد؛ لیک تا زمانی که آن دم مسیحایی دوباره ظهور
کند، عجالتاً به انفاسی باید دل بست که مردن زندگان را چاره ای نمایند.
علامه به فطانت بصیرت و نیز نظارت فطرت بر اصل انتخاب اصلح پای می فشرد و آن را
اصلی متقن در نظام تعلیم و تربیتی خود می دانست.
www.zibaweb.com
صلاح، در دیدگاه او در دو بعد استعداد فراگیری علمی و نیز طهارت و پاکیزگی ذاتی
تعبیر می شد. هیچ یک از این دو بعد را فدای دیگری نمی کرد و به کاستی هیچ کدام رضا
نمی داد. شعار همیشه بر فرازِ علامه، تربیت رجال علمی و دینی، بر این اصل متقن می
نشست.
ادعا نمی کنم که علامه و نظام تربیتی وی، در عمل نیز تحقق کامل آن اصل و این شعار
را نمایان کرده؛ اما پافشاری و اعتقادورزی بر آن اصل و سعی بلیغ در تحقق آن، در این
مسیر اسقاط تکلیف می کرد و علامه نمایه ای خالص و کامل از عمل به تکلیف بود و
ادعایی بالاتر از آن نداشت.
انتخاب دانش آموز و گزینش معلم، از اصول تغییرناپذیر علامه بود. خاستگاه پاکیزه ی
خانوادگی و صلاحیت های علمی - اخلاقی معلم، چیزی نبود که علامه از کنار آن به
مسامحه و سهل انگاری بگذرد. از این رو، تشکیل محیط پرورشی هم آهنگ و هم نوا بر بستر
تربیت دینی، از شاه بیت های غزل تعلیم و تربیتی وی بود.
در این گزینش ها، تنها مشخصه ای که برای وی مطرح نبود، جایگاه طبقاتی دانش آموزان و
خانواده های ایشان بود. ویژگی های اقتصادی - اجتماعی و منزلت های اعتباری تشخص آمیز
والدین، کم ترین جایگاهی در نظام گزینشی علامه و علوی نداشتند.
خود، بارها برای من نقل کرد که در روزگاران پیشین، با کسانی که یا خود، منزلت سیاسی
- اجتماعی داشتند و یا پشت گرم به افرادی در مناصب بالا بودند و در عین حال از
شرایط اخلاقی لازم برای پذیرش در علوی برخوردار نبوده اند چه سان با کیاست و درایت
و البته با قاطعیت برخورد می کرده است و مقهور نفوذ ایشان نمی شده است.
علامه در این حیطه بر اصل تأثیر مجالست و هم نشینی، سخت وسواس و تقید به خرج می
داد. در شگفت ام، کسانی که از دور نیز دستی بر آتش ندارند، چه سان از کنار این
مسأله و مسائلی از این دست آسان می گذرند و در آسان گیری های خود نسخه های حکیمانه
می پیچند!
من خود با همه ی ناتوانی و کم استعدادی در اشتغال آموزشی، تربیتی باید بدین نکته
اذعان کنم که هیچ آسیبی را در یک محیط تربیتی، مهلک تر از هم نشین ناصالح ندیده ام.
این نکته نظراً نکته ای نیست که مورد قبول کسان نباشد؛ اما در عمل، فراوان مورد
اغماض و مسامحه قرار می گیرد و تحت تأثیر دیدگاه های مثلاً روشن فکرانه و باری به
جهت گیرانه، به اهمال وانهاده می شود. این حقیقت به هیچ روی قابل انکار نیست که
ناهم نوایی فرهنگی - اخلاقی و به خصوص ناهم آهنگی های اخلاق خانوادگی، از آسیب رسان
ترین عوامل در یک کارِ به سامان تربیتی است.
همین جاست که دوباره عافیت جویانِ کارناآزموده خرده می گیرند که: پس آن گروه
وامانده را چه کسی تکفل کند؟ پاسخ را پیش تر آورده ام. یعنی از زبان علامه باز گفته
ام که:
هرگاه زمین کشتزار ما گلابی شاه میوه را به حد کفایت پرورید و آن گاه هم چنان جای
خالی برای افشاندن بذر خرزهره و کاکتوس و اصلاح ژنتیک آن )!( باقی ماند، اگر کسی
چنین نکند، بر او شماتت رواست!
علامه آن چنان به انتخاب صالح و پرورش اصلح همت داشت که در همان کشتزار بارآور خویش
نیز، به دست چین ها و مرغوب ترها اهتمام ویژه مبذول می داشت. در این جا دیگر سخن در
این نبود که هم چو باغبانی هزاران خار را آب دهد تا گلی در آن میان سیراب شود، نه؛
او در آب فشانی به صدها گل، تازه در گروی چند غنچه ی شکفتنی ویژه دل می بست. اگر هم
چو باد صبح، هر روز در گلشن مدرسه می وزید، نه عشق سرو و نه شوق صنوبرش همه ی
انگیزه و آرمان بود؛ بلکه بوی خوشِ نهفته در چند غنچه ی ناشکفته، سرمستی اش را می
فزود و ساقیانه به طربِ بارآوری آن چند غنچه، آب حیات بخش نفسش را درمی فشاند.
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح ـ نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو می شنیدم و بر یاد روی تو ـ دادند ساقیانِ طرب یک دو ساغرم
5- الگوسازی
آلبرت باندورا، روان شناسی است که نظریه ی یادگیری اجتماعی او از اهمیت ویژه ای
برخوردار است. این نظریه در زمره ی روی کردهای شناختی است که تغییر رفتار از طریق
اکتساب یا الگوبرداری را مد نظر قرار می دهد. آرای باندورا در زمینه ی تغییر رفتار
مبتنی بر اصل اکتساب است. بر این اساس وی راه کارهای عملیاتی را در موارد ایجاد و
بهبود رفتارهای به هنجار، نیز حذف و تضعیف رفتارهای نابه هنجار مدون کرده است. روح
این نظریه، الگوسازی محیطی و نیز ایجاد زمینه های الگوپذیری از سوی متربی است.
هنگامی که نظام تعلیم و تربیتی علامه را به مرور می نشینیم، وی را از پیش روان این
نظریه و نیز در عمل، از الگوپردازان نمونه می یابیم. نمونه سازی و الگوپردازی، وجهه
ی برجسته و نمایان نظام تربیتی علامه بود.
بعید می دانم که علامه نام نظریه پرداز یادشده را جایی دیده و یا آرای وی را مطالعه
کرده باشد؛ اما یقین دارم که وی نظام تربیت الگویی خود را از این بیان امام صادق
علیه السلام برگرفته بود که: کونوا دُعاةَ الناسِ بِأعْمالِکُم. با رفتارهایتان
هدایتگر مردمان باشید!
این جمله در اظهارات علامه فراوان شنیده می شد و در رفتارهایش تجلی می کرد. من یاد
ندارم که در درازنای حشر و نشر با علامه، از وی سخنی شنیده باشم که در عمل از خود
وی ندیده باشم. نه تنها سخنی را نمی گفت که خود بدان عامل نبود، بلکه تنها آن
چیزهایی را توصیه می کرد که پیش تر، خود در رفتارهایش نمایان ساخته بود و از آن روی
که گوهر یقین، آویخته ی اقدام و عمل علامه بود، آن چه را می گفت، بر جان متربی می
نشاند.
یکی از توصیه های همیشگی وی در جلسات مشورتی مدیران مدارس این بود:
"در مقوله های دینی برای دانش آموزان، پیش از آن که سخنی بگویید، از حضور انسان
هایی که به تدین و رفتار نیکو آراسته اند بهره بگیرید. تشعشع روانی و روحانی این
انسان ها کاری می کند که هزار گفته ی نصیحت گرانه، آن نمی کند."
6- هم کاران دین مدار
نقل علامه در چگونگی یافتن مرحوم استاد رضا روزبه برای تصدی مدیریت دبیرستان علوی،
هرچند بارقه هایی از امداد و مسببات غیبی را در ذهن متبادر می کند، انگیزه مندی و
تلاش گری وی را در یافتن هم فکرانی دین مدار نیز سخت متجلی می سازد. در آن
روزگاران، یافتن افرادی که به ظاهر، صلاحیت چنین مسؤولیتی را داشته باشند، چندان
دشوار نبود و شناسایی چنین افرادی که فقط ویژگی های مدیریت آموزشی را احراز نموده
باشند، در توان جست وجوگری علامه بسیار سهل و آسان می نمود. نگاهی به تاریخ فعالیت
مدرسه داری در آن روزگار صحت این ادعا را به اثبات می رساند. لیک وسواس و بلکه همه
ی هدف علامه آن بود تا بستری را که برای مدرسه می گسترد جز به زفافِ عفاف و طهارتِ
تربیت دینی، حجله نپردازد.
هر چند این قلم سرشکسته تر از آن می نماید تا از روزبه بسراید و نیز، صاحب این رقم
توفیق چندانی در درک نزدیک آن شاهد قدسی نداشته است، باید گفت که حضور و وجود روزبه
نیز به نوبه ی خود هیمه ای گرمی بخش و جان فروز برای سرکشیدن هر چه پُرلهیب تر آتش
خلوص دینی علامه بود. مرحوم روزبه، به حق، وجودی پیچیده در هاله ای از قدس بود و
حضوری سراپا مراقبانه در پیشگاه پروردگار خود داشت. تعبیر سلمان در مورد او، که
بازآفریده ی ذوق برخی فرهیختگانِ روزبه چشیده است، الحق، دشواری درک مقام صاحب اصلی
این اسم را آسان می کند. بدین نکته ی ذوقی در دفتر دوم علامه سرایی به اشارت گذشته
ام.
تفطن و تقید عجیب استاد روزبه رحمه الله بر خلوص فهم دینی و مبانی شرعی جای گفت وگو
نداشت؛ همان شخصیتی که هیمنه ی علمی او در بسیاری از رشته ها هم چون ریاضی و فیزیک
و علوم طبیعی و زبان بیگانه حیرت آور و اعجاب انگیز می نمود.
این دو دست که در هم نهاده شد و آن دو دل که بر هم تنیده گشت، چه پژواکی که در آفاق
نفکند و چه شوری که در دل ها به پا نکرد!
روزبه، ذوب در قرآن و عترت بود. هم چنین در طریقتِ تعبد شریعت، در اوج ادب بندگی می
زیست. نشانه های صدق آمیز شریعت، که در وجود روحانیان راستین متجلی بود، برای روزبه
از هر سنگ نشانی برای ره کشیدن به کعبه ی مقصود، درخشان تر و حجت آورتر بود. یکی از
فارغ التحصیلان صدر اول علوی می گفت:
در فاصله ی اندکی که پس از فارغ التحصیلی به کسوت روحانیت درآمدم، برخورد مرحوم
استاد روزبه را با خودم در فرسنگ ها فاصله، نسبت به اندک زمان پیش تر که شاگردش
بودم، یافتم. با دیدن من به تمام قامت برمی خاست، دست بر سینه ی ادب می گذاشت و چشم
حیا بر زمین فرو می فکند و من، شاگرد همین دیروز و بلکه هم امروز روزبه، شگفتی می
کردم و شرم می بردم.
حضور روحانیان و پرورش یافتگان حوزه ی دینی که در مدرسه به کسوت معلمی درآمده
بودند، به خصوص برای نسل اول و دوم تربیت یافتگان علوی چشم گیر بود. پی گیری و
مراقبت علامه در یافتن دیگر هم کاران که ظاهر روحانی نداشتند، همواره بر باطن
روحانی و معنوی ایشان در چرخش و گردش بود. امروز مشام همه ی علویان دو سه نسل نخست
هم چنان به عطر کسانی که در لباس روحانیت، به راستی روحانی بودند و یا در جامه ی
عادی، از معنویت روحانیت بهره مند بودند، معطر و جان فزاست. همه ی این ها نشانگان
آن بود که علامه، اساس تعلیم و تربیتی و دستگاه آموزش و پرورشی خود را بر بنیاد دین
دیِن برآمده از سرچشمه ی زلالِ فهم درست و تقید صواب بنیان نهاده بود.
شعار همیشه در تکرار علامه: تربیت رجال علمی دینی، برآمده از شعوری عمیق و اِشعاری
متقن به کار تعلیم و تربیتی وی بود.www.zibaweb.com
مجموعه ی دست در دست هم نهاده و دل به یک قبله داده ای که علامه در تأسیس علوی
فراهم آورد، رنگ دین را بر تمام دیگر ابعاد علمی رایج برای کار مدرسه داری غالب
کرد. دیگر، علوی نامی نبود که تنها تداعی گر مدرسه داری صرف به هدف تحویل فرآورده
های اولیه به کارگاه بهینه سازی و افزوده آوری دانشگاه باشد این بود، لیکن آن همه
البته بیش از این بود . آن بیش، همانی بود که با نام علوی تداعی می شد: مدرسه ی
اسلامی.
همین جا این نکته ی لطیف گفتنی است که علامه شدیداً از نهادن و ذکر پسوند اسلامی بر
مدرسه حذر می کرد و دیگران را احتراز می داد. به جد معتقد بود که این پسوند به خودی
خود دردی را دوا نمی کند اگر از قضا سرکنگبینش صفرا نیفزاید! - هر جا، مدرسه را
بدین پسوند نام بر می کردند به جدیت، آن را می سترد و در عوض می گفت: عطر آن است که
خود ببوید. این به جای خود؛ لیک درون مایه ای که از نام علوی از همان نخستین سال
های بنیان این بنا همه جا متبادر اذهان بود، خصیصه ی اسلامی بودن و دینی بودن آن
بود و این همان هدفی بود که علامه نه به نام، که در مرام می جست.
تمرکز علامه بر گزیده هایی پُرتأکید از آیات قرآن و نیز پاره ای روایات، به خصوص
نهج البلاغه و عملیاتی کردن آن ها با مثال ها و بیان های سلیس و روان، بنیانی ترین
زیرساخت تفکر تعلیم و تربیتی وی بود.
تفاوت محسوسی که در نگاه علامه با بسیاری دیدگاه های دینی دیگر قابل تمیز بود، همین
نگاه عملیاتی و تغییر رفتارگرایانه ی وی بود. نهادینه کردن اعتقاد توحیدی و نیز
تسلیم به پیام آسمانی نبوت بدان جایش می برد که شاه بیت غزل اعتقادی اش، عقیده به
بقای روح را بسراید و زان پس انبوه روش های تغییر رفتار در پی این اعتقاد متقن را
دنبال کند.
به طور خلاصه، بنیانی ترین شالوده ی تفکر تعلیمی و تربیتی علامه، آراستن دانش
آموختگانش به جامه ی دین بود؛ آن هم در قواره ای که در کارگاه فهم خلوص دینی دوخته
می شد. قرآن و عترت منابع اصیل نظام تربیتی وی بودند که همان گونه که پیش تر آمد با
نگاه عمل گرایانه، متن نظام فکری وی را تشکیل می دادند.
خاتمه
ضرورت طرح سخنی که نسبتاً به تفصیل گفته آمد، در روزگار ما از اهم مسائل برای موضع
گیری فکری در یک نظام تعلیم و تربیتی است. می دانم که پاره ای از خوانندگان این
سطور را چه بسا تفصیل این سخن و پافشاری بر آن اگر نه خارج از حوصله افتاد، لااقل
آهنگ تکرارآمیز آن ملال انگیز نمود.
... اما می دانید چرا در این مقوله به کرشمه های گونه گون و سخن اطوارآمیز تعمداً
پای فشردم و یک گزاره را در تعبیرهای متفاوت و مختلف درپیچیدم و به تطویلِ سخن تن
در دادم و شماتت اطناب ممل را به بهای ایجاز مخل بر خود باز خریدم؟
نمی دانم چند تن از شما در سالیان اخیر به اندازه ی من در جریان تفکر جهانی نسبیت
گرایی و نولیبرالیسم فرهنگی بوده اید. نمی دانم چه تعداد از خوانندگان این سطور
بادپای تهاجم گر و شبیخون زن و عربده جویانه ی انسانِ خداشده در زمین را بیخ گوش
خود شنیده اند و خطر بنیان برانداز بی ثباتی ارزش های ثابت بشری را حس کرده اند و
نمی دانم طوفان های سهمگینی که در لفافه های فریبنده ی نسیم گونه و نوازشگر به سِحر
واغوای درنشستگان در مسیر صبای تعلیم و تربیتِ امروز، پرداخته است بر گوش چند تن،
آهنگ ویرانگری اش را در نواخته است؟
در طلوع صبح نظریات نوین آموزش و پرورش، در ابتدای سده ی درگذشته، جان دیویی عَلَم
تربیت دموکراتیک و آماده سازی فرد تربیت پذیر برای پذیرش قواعد دموکراسی در جامعه
را برداشت. به تنگ آمدگان از روش ها و دیدگاه های افراطی در تعلیم و تربیت، دری
بگشوده به بهشت موعود زمینی دیدند و حلوای نظریات جان دیویی را بر سر نهادند که:
آی، تربیت خواهانِ نوگرای به تنگ آمده از ستم تاریخ فناتیزم! بشتابید که غفلت موجب
پشیمانی است!
از آن جا بود که به عقیده ی من فاجعه ای در قالب شکل گیری و تکوین نظریات کلاسیک
آموزش و پرورش رقم خورد که در فراز و نشیب های تا پایان قرن بیستم، گاه به نظریات
فوق افراطی، هم چون جامعه ی بدون مدرسه از ایوان ایلیچ آمریکایی انجامید و گاه به
آرایی نظیر مدرسه در جامعه ی تکامل یافته ی هومبولت آلمانی ره کشید. در غوغای نیم
قرن معاصر، آن چه به عنوان آرای سیستماتیک و کلاسیک، آموزش و پرورش نوین را در قبضه
ی خود گرفت چیزی نبود جز همان عصیانی که زمینه ی اجتماعی و فرهنگی اش را دو جنگ
ویرانگر جهانی آماده ساخته بود و البته زمینه های فکری و فلسفی اش را چند سده پیش
تر رنسانس اروپایی فراهم آورده بود
اغلب این نظریات که پسوند نوین را بر آرای تعلیم و تربیتی خویش یدک می کشند، با همه
ی تفاوت هایی که با یک دیگر دارند تقریباً در دو اصل مشترک اند: کاهش اقتدار و نفوذ
مربی بر متربی، حمایت از عرفی گری و نسبیت گرایی. اولی بدان جا می انجامد که آزادی
مبتنی بر لذت جویی ترویج گردد و دومی بدان سر، سر می کشد که ثبات ارزش ها دست خوش
هیجانِ خواهش ها شود همین گونه که اتفاق افتاده است .
سکه ی رایج تمامی این آرا و نظریات تأکید بر نظم اجتماعی (Ethick) به جای اخلاق
(Moral) است. اصولاً در این فلسفه ی تعلیم و تربیتی، اخلاق، از آن رو که در دایره ی
تصمیمات و الزاماتِ کاملاً شخصی می نشیند، از حیطه ی امر و نهی و یا دخالت تعلیم و
تربیت بیرون است و به جای آن، اتیکت ها و نمایه هایی که در نظم و مقررات اجتماعی
دخیل اند، مطمح نظر قرار می گیرند.
اگر امروز در مدارس جوامعی که خاستگاه این نظریات بوده اند جست وجو کنید و در پی
تعریفی از اهداف آموزشی - پرورشی باشید، در عین تفاوت های فراوان در گزاره ها و
بیانات، همه را حول یک محور، مشترک می یابید و آن این که: فرد متربی به خوبی جامعه
پذیر شود. جامعه پذیری، البته ارزشی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و یا بی بهایش
نگریست؛ لیکن سخن در فدیه ای است که زیر تیغ خوش صیقل اما بی رحم جامعه پذیری، جان
می سپارد و آن، دستورالعمل و نسخه ی شفابخشی است که فردیت آدمی را نیز در حیطه ی
اقتدار و فرمان خویش آورد. این نکته ی اخیر همان واژه ی برافتاده و محذوف در املاء
تربیت جامعه پذیرانه ی امروز است. نظم اجتماعی و برقراری اتیک، امروز حاکم و قاهر
بر آن چیزی است که اخلاق فردی و نیروی کنترل درونی اش می نامیم
نظریات کلاسیک آموزش و پرورش نوین اصولاً خود را مسؤول پاسخ گویی، ره نمونی و سامان
دهی به این بخش اخیر نمی بیند؛ چرا که انسانِ جامعه پذیرشده، بر خدایان فردیت ها
قاهر آمده و او را تا زاویه ی مسائل کاملاً شخصی و خصوصی عقب رانده است.
البته این نظریات حکم به بی اخلاقی نمی کنند اشتباه نشود! - سخن و سؤال در این است
که رتبه ی اخلاق شخصی در برابر اتیکت های اجتماعی در این فلسفه ی تعلیم و تربیتی در
کجاست؟ - اگر اصولاً بتوان رتبه ای بر آن قائل شد آن رتبه در جایی است که تعلیم و
تربیت معاصر نه ادعایی برای به سازی و سامان دهی آن دارد و نه دغدغه ای بر نقصان
نارسایی آن. به یک کلام، این واژه از قاموس کتاب جدید تعلیم و تربیت افتاده است.
دیگر شما دنبال لغتی نگردید که از این لغت نامه منسوخ شده است! نسیمِ شرقی این
طوفان غربی، هر چند دیرزمانی است که محسوس و نامحسوس دامن گیر فلسفه ی تعلیم و
تربیتی در جامعه ی ما نیز شده است، در چند صباحِ اخیرتر، وزنده تر می نماید و نه به
خزندگی گذشته ها؛ چرا که، به یمن پنجره های بازِ دهکده ی جهانی، جرأت و جسارت بیش
تری برای رخنه به خانه های امن یافته است.
http://www.allameh.ir/html/index.php?name=Sections&req=viewarticle&artid=698&page=1
*******************************
فرزندانمان را برای زندگی در اجتماع آماده سازیم
تمام والدین خواستار خوشبختی و پیشرفت فرزندانشان هستند و سعی می کنند تمام تلاش
خود را جهت آرامش و آسایش فرزندان به کار گیرند به امید روزی که آنها را در اوج قله
سعادت ببینند. در کودکی غذا و پوشاک و مسکن را برایشان تأمین می کنند.
در نوجوانی ابزار و وسایل تحصیل و کسب علم سعی می کنند در درسها به فرزندان کمک
کنند. و پس از آن نیز با مشورت و راهنمایی آنها راه را جهت استقلال آنها باز می
کنند. باور کنید همه این موارد کارهای بزرگی است و زحمات بی دریغی را می طلبد. اما
چگونه است که بسیاری از این فرزندان در زندگی اجتماعی خود در دوران بزرگسالی نه
تنها احساس موفقیت و خوشبختی نمی کنند بلکه احساس یاس و ناکامی و عدم رضایت مندی را
نیز تجربه می کنند؟
آیا غیر از این است که هنر زندگی کردن را نیاموخته اند؟ نحوه برخورد با مسائل
گوناگون را نمی دانند و یا در آن ضعیف هستند؟ بنابراین در این بخش ما قصد داریم تا
شما را با مواردی که لازمه زندگی کردن در این دنیای پر نشیب و فراز است آشناتر کنیم:
www.zibaweb.com
● شکستها را پذیرفته و کنار بگذارید
به منظور داشتن زندگی سالم باید تصویر ذهنی ای که ما و فرزندانمان از خود دارند
سالم و آگاهانه و واقعی باشد. برای دستیابی به این منظور باید بپذیریم که قرار نیست
در زندگی همیشه به آنچه می خواهیم برسیم و هرگز هم شکست نخوریم. اما باید در مورد
شکستها نیز درست بیندیشیم تا تکرار آنها را کاهش دهیم. نه اینکه مرتب از آنها غمگین
شویم. وقتی فرزندتان در یک بازی شکست می خورد به او یاد دهید که بداند صرفا یک بازی
ضعیفی انجام داده که منجر به شکست وی شده. باید مسئولیت اعمال خود را در زندگی
بپذیریم نه اینکه موضوعات را شخصی پنداریم و خود را سرزنش کرده و مرتب به عقب نگاه
کنیم. زیرا در این صورت شانس و فرصت موفقیت های بعدی را نیز از دست می دهیم.
● همواره واقع بین باشیم
همیشه پیشرفت و حرکت رو به جلو نیازمند تلاش و اختصاص زمان و انرژی است. اما آنچه
اهمیت دارد این است که اهداف و انتظاراتی واقع بینانه داشته باشیم. تا بتوانیم برای
رسیدن به آنها برنامه ریزی کرده و با استفاده از امکانات موجود راه خود را جهت حرکت
بهتر هموارتر سازیم.
اما اگر به جای اهداف آرزوهایی در ذهن بپرورانیم و همواره انتظار بکشیم تا به آنها
برسیم انتظار ما غیر معقول است و این تفکر نتیجه ای جز احساس شکست و ناکامی نخواهد
داشت و ما انگیزه لازم را نیز جهت حرکتهای بعدی خود از دست می دهیم.
البته نباید فراموش کنیم که اهداف حقیقی و دست یافتنی را نیز باید به دقت دنبال
کنیم و با کوچکترین ناکامی دراین راه از میدان به در نرویم.
● بر نقاط قوت خود تکیه کنیم
به گفته یکی از بزرگان انسان هرگز در زندگی موفق نمی شود مگر اینکه از استعدادها و
توانایی هایی که پروردگار به او داده حداکثر استفاده را ببرد.
به عبارت دیگر باید به فرزندان خود بیاموزیم که استعدادهای خود را شناخته و در جهت
باروری آنها حداکثر تلاش خود را بکنند.
مطمئنا هریک از افراد جامعه استعداد و توانایی خاصی برای شکوفاکردن در زندگی دارد
که درصورت عدم توجه به آن به موفقیت های لازم در زندگی نخواهدرسید.
● راههای رسیدن به اهداف گوناگون اند
گاهی اوقات ما راهی را پیش گرفته و حرکت می کنیم اما می بینیم بسیاری از موانع و
مشکلات و حتی انسانها در مقابل ما قرار می گیرند. دراین شرایط باید بدانیم که راه
ما صحیح نیست و به جای گله و شکایت از زندگی و روزگار و بعضا افراد راه و طریق و
حتی رفتار خود را تغییر دهیم. زیرا همواره تغییرات را انسانها به وجود می آورند و
هرگز خود به خود چیزی به نفع ما نخواهدشد مگر اینکه ما راه دیگری را امتحان کنیم یا
خود را تغییر دهیم. البته این کار نیازمند تمرین است اما شدنی است.
● از گذشته عبرت بگیریم
به عقیده کارشناسان چنانچه در زندگی به آنچه می خواهید رسیدید. باید ببینید چه کار
صحیحی انجام داده اید و چنانچه به هدف نرسیدید نیز باید ببینید در کجای کار اشتباه
کرده اید تا با اصلاح آن از شکستهای بعدی جلوگیری کنید.
به گذشته فکر کرده و از آن درس بگیرید اما هرگز در آن نمانید زیرا فرو می روید و
امروزتان را نیز از دست خواهید داد
سحر کمالی نفر
روزنامه کیهان
http://www.iranpsychology.ir/post-2344.aspx
******************************
اهميت توجه به مشکلات نوجواني
با توجه به ويژگيهاي خاص نوجواني ، اين دوران با مشکلات خاص خود نيز مواجه است.
برخي از اين مشکلات شيوع بيشتري داشته و گاه نيازمند مداخله کمتري هستند، اما برخي
ديگر در حد يک ناسازگاري ، يک بيماري و يا اختلال رواني اجتماعي قابل توجه بوده و
نيازمند اقدامات مداخلهگرانه هستند. فراهم نبودن شرائط تربيتي مناسب ، عدم آشنائي
اوليا و مربيان با نيازها و ويژگيهاي نوجوان و کودکي مشکلدار علل اساسي بوجود آمدن
مشکلات دوران نوجواني هستند.
با توجه به اينکه اين دوره نيز اهميت شايان توجهي در زندگي آينده و بزرگسالي فرد
دارد و بسياري از انتخابها و تصميمها در اين دوران انجام ميشوند، پيشگيري از بروز
مشکلات و درمان آنها به توجه و تاکيد فراواني نياز دارد. شناخت اين مشکلات شايد بعد
از شناخت ويژگيها و نيازهاي مرحله نوجواني اولين گام موثر در کمک به نوجوان براي
داشتن يک مرحله رشدي سالم ميباشد.
مهمترین مشکلات نوجوانی
افت تحصیلی
شاید بیش از همه مراحل دیگر در این مرحله افت تحصیلی مشاهده گردد. مسئولین مدارس
راهنمایی تحصیلی و والدینی که فرزندانی در مقاطع راهنمایی دارند که با آغاز بلوغ و
نوجوانی و تغییرات آن همراه است، معمولا چنین افتی را گزارش میکنند. هرچند شدت و
ضعف افت تحصیلی در دانش آموزان مختلف متفاوت است، اما به هر حال و با توجه به
فراوانی آن در این دوران
نیاز به توجه ویژه دارد.
انحرافات جنسی
با توجه به ویژگیهای بلوغ جنسی در این دوران مشکلاتی از این قبیل میتواند اتفاق
بیافتد. در بین انواع انحرافات جنسی ،
خودارضایی شیوع بیشتری به ویژه در بین پسران داد که با کاربرد روشهای مناسب
پیشگیرانه و رعایت آنها و استفاده از
راهبردهای لازم (بعد از ابتلا به انحراف) قابل حل خواهد بود.
دوستی با جنس مخالف
به دنبال غلیان هیجانات و عواطف در این دوران از یک طرف و تحولات جنسی از سوی دیگر
گرایش به برقراری روابط دوستی با جنس مخالف شیوع فراوانی مییابد. ارائه شناخت و
آگاهیهای لازم به نوجوان در خصوص کنترل عواطف و هیجانات خود و جهتدهی سالم مفید
خواهد بود.
انحرافات اجتماعی
با اینکه در بروز انحرافات اجتماعی عوامل مختلفی دخالت دارند، اما شرائط ویژه دوران
نوجوانی مثل تمایل به توجه طلبی و استقلال شخصی ، تمایل به عضویت در گروهها و ...
باعث میشود که دوره مستعدی برای راه اندازی این انحرافات باشد. این انحرافات به
صورت فرار از خانه ، انواع بزهکاری مثل دزدی ، اعتیاد و ... دییده میشود که اکثر
این انحرافات در گروه اتفاق میافتد.
اختلالات روانی در نوجوانی
در نوجوانی مساله بیماری روانی در آسیب شناسی نوجوانی حائز اهمیت زیادی است.
مهمترین اختلالات روانی رایج عبارتند از:
1. واکنشهای سازگاری
2. روان رنجوری ، شامل انواع اختلالات خلقی ، مثل افسردگی ، اضطراب
3. اختلالات روان _ فیزیولوژیک ، مثل بیاشتهایی روانی
4. اختلالات شخصیت ، مثل اختلال شخصیت هیستریک
5. اختلالات سایکوتیک که اسکیزوفرنی عمومیترین آنهاست.
از میان اختلالات روانی انواع افسردگی و اضطراب فراوانی بیشتری دارد. در صورتی که
اطرافیان شناخت کافی از نوجوان داشته
باشند و به موقع علائم او را تشخیص دهند، با انواع روان درمانی قابل درمان خواهند
بود.
خودکشی
معمولا پدیده خودکشی با سایر مشکلات دیگر مثل افسردگی ، اعتیاد و ... همراه است. در
هر حال تمایل به خودکشی در این دوران باید مورد توجه قرار گیرد. www.zibaweb.com
بلوغ زودرس و دیررس
عوامل مختلفی چون عوامل ارثی ، طرح و ساختمان بدنی ، نوع تغذیه و سلامت جهانی ،
مسائل فرهنگی از عواملی هستند که در بروز بلوغ زودرس و دیررس دخیل هستند. بلوغ چه
به صورت زودرس اتفاق بیافتد و چه با تاخیر همراه باشد، نگرانیها و مشکلاتی را برای
نوجوان به همراه خواهد داشت. هرچند عواقب آن هم برای دختر و هم برای پسر وجود دارد،
اما بلوغ زودرس اغلب برای دختران و بلوغ دیررس برای پسران مشکل آفرینتر است (تاثیر
بلوغ در رفتار نوجوانان)
شیوههای برخورد با مشکلات دوران نوجوانی
آنچه بیش از همه حائز اهمیت است، توجه والدین و مربیان به شناخت ویژگیها و نیازهای
مرحله نوجوانی است. این آشنائی و آگاهی از شیوههای برخورد با ویژگیهای این دوره ،
در گام از بروز مشکلات خاص این دوره جلوگیری خواهد کرد، یا حداقل شدت آن را تخفیف
خواهد داد. در بروز مشکلات و مسائل آنچه مورد بررسی و درمان قرار میگیرد، تنها
نوجوان و مسائل او نخواهد بود. هرچند اساس درمان را رفتارها و شرائط نوجوان تشکیل
میدهد، اما شیوههای درمانی عمدتا به صورت گستردهتری معطوف به اطرافیان نوجوان ،
خانواده و دوستان و در سطح وسیعتر و به صورت برنامهریزیهای کلان جامعه خواهد بود.
آشناسازی خانواده و دیگر دوستان و آشنایان در طرح ریزی برنامهای برای برخورد با
نوجوان برای حل مسائل خفیفتری چون ناسازگاریهای سطحی در بافت خانواده ، پرخاشگری ،
استقلال طلبی شدید ، نوجوئی شدید ، با توجه به شیوههای مناسب تربیتی کافی خواهد
بود. در حالی که در مورد مشکلات خاصتری چون اختلالات روانی این دوران مثل بیاشتهایی
روانی که با تمایل شدید به کاهش وزن همراه است، از شیوههای اختصاصیتری چون روان
درمانی و ... استفاده میشود. در رابطه با مسائل اجتماعی چون بزهکاری ، نهادهای
اجتماعی دیگری چون کانونهای اصلاح و تربیت ، مدرسه و ... درگیر هستند
http://www.falahisocialworker.blogfa.com/
*****************************
_عوامل موثر دربهداشت رواني دانش آموزان